دانشنامه ی شعری دانشنامه ی موضوعی اشعار آرشيو وبلاگ صدها فرشته بر آن دست بوسه مي زنند كز كار خلق يك گره بسته وا كنند
داني كه چرا خدا به تو داده دودست من معتقدم كاندر آن سري هست يك دست به كار خويشتن پردازي با دست دگر ز ديگران گيري دست كسي غنچه نهان شده در برگ رانچيد از بي حجابي است اگر عمر گل كم است
هر كه خوابگه زد و مشتي خاك است گو چه حاصل كه بر افلاك كشي ايوان را
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش كي روي ره زه كه پرسي چه كني چون باشي
نه مسجود ملائك گوهر توست نه تاجي از خلافت بر سر توست
غافل كند از كوتهي عمر شكايت شب در نظر مردم بيدار بلند است تاكه نشان از دل و از دلبر است نام خدا زينت هر دفتر است
تسبيح گوي او نه بني آدمند و بس هر بلبلي كه زمزمه بر شاخسار كرد
روزها گررفت گورو باک نیست توبمان ای آنکه چون توپاک نیست یک شنبه 5 / 3برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : بهمن پرتو
به هوس كار نيايد به تمنا نشود كاندر اين ره بسي خون جگر بايد خورد یک شنبه 5 / 3برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : بهمن پرتو
كار با سعي است ني با ادعا ليس للانسان الا ما سعي
تا رسد دستت به خود شو كارگر چون فتي از كار خواهي زد به سر یک شنبه 5 / 3برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : بهمن پرتو
طاعت آن نيست كه بر خاك نهي پيشاني صدق پيش آركه اخلاص به پيشاني نيست
اگر چندي بدم سالك ميان ناجي و هالك غلط كردم نفهميدم ز فعل خود پشيمانم
آمدم بر درگهت اينك به صد فرياد و آه از بزرگان عفو باشد وز فرودستان گناه
من ارچه نيم هر چه هستم آن توام مرا مران كه سگي سر بر آستان توام
هر شبي گويم كه ترك اين سودا كنم چون كه فردا مي رسد امروز و فردا مي كنم موضوعات
پيوندها
|
|||
|