دانشنامه ی شعری دانشنامه ی موضوعی اشعار آرشيو وبلاگ دو شنبه 6 / 3برچسب:, :: 6:19 :: نويسنده : بهمن پرتو
با من آميـزش او الفت موج است و كنار روز و شب با من و پيوسته گريزان از من گر چه مورم ولي آن حوصله باخود دارم كه ببخشـم بود ار ملـك سليمــان از من قمــري ريختــه بــالم به پنــاه كه روم تا به كي سركشياي سرو خرامـان از من بـه تكلـم به خمـوشي به تبسم به نگـاه ميتوان برد به هر شيوه دل آسـان از من نيست پرهيز من از زهد كه خاكم برسـر تـرسم آلــوده شـود دامن عصيـان از من اشك بيهوده مريز اين همه از ديده كليم گـرد غم را نتوان نشست به طوفان از من دو شنبه 6 / 3برچسب:, :: 6:18 :: نويسنده : بهمن پرتو
کاهش جان تو من دارم و من میدانم که تو از دوری خورشید چه ها میبینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی همه در چشمهی مهتاب غم از دل شویند امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی من مگر طالع خود در تو توانم دیدن که توام آینهی بخت غبار آگینی باغبان خار ندامت به جگر میشکند برو ای گل که سزاوار همان گلچینی نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید که کند شکوه ز هجران لب شیرینی تو چنین خانهکن و دلشکن ای باد خزان گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی کی بر این کلبهی طوفانزده سر خواهی زد ای پرستو که پیامآور فروردینی شهریارا گر آئین محبت باشد جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی اي خدا ما را تو بنما آن مقام كه در آن بي حرف مي رويد كلام
يا من بازمانده را نزد خود از وفا طلب يا توكه پاكدامني مرگ من از خدا طلب
ما از تو نداريم به غير از تو تمنا حلوا به كسي ده كه محبت نچشيده موضوعات
پيوندها
|
|||
|