اگر چندي بدم سالك ميان ناجي و هالك غلط كردم نفهميدم ز فعل خود پشيمانم
آمدم بر درگهت اينك به صد فرياد و آه از بزرگان عفو باشد وز فرودستان گناه
من ارچه نيم هر چه هستم آن توام مرا مران كه سگي سر بر آستان توام
هر شبي گويم كه ترك اين سودا كنم چون كه فردا مي رسد امروز و فردا مي كنم